مضرس. [ م ُ ض َرْ رَ ] ( ع ص ) جامه و جز آن که در آن نگار مانند دندان باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). نگار جامه و جز آن که در وی صورتها باشد مانند دندان. ( ناظم الاطباء ). || رجل مضرس؛ مرد مهذب و آزموده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || آزموده در جنگ. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تضریس شود. || دندانه دار. ( ناظم الاطباء ). دندانه دندانه. دندانه دار. کنگره دار. مضرس. [ م ُ ض َرْ رِ ] ( ع ص ) شیری که بخاید شکار راو فرونبرد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). شیری که شکار بخاید و فرونبرد. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
(مُ ضَ رَّ ) [ ع. ] (اِمف. ) ۱ - دندانه دار. ۲ - مبتلی به سختی ومشقت. ۳ - سختی دیده، آزموده. ۴ - منقوش به نقش ونگارهایی به صورت دندانه.
فرهنگ عمید
چیزی که در آن نقش و نگار به شکل دندان باشد، دندانه دار.
فرهنگ فارسی
دندانه دار، چیزی که در آن نقش ونگاربه شکل دندان باشد، کسی که گرفتاربلا وسختی باشد، مردسختی دیده و آزموده (اسم ) ۱ - دندانهدار. ۲ - مبتلی بسختی ومشقت. ۳- سختی دیده آزموده مجرب. ۴ - منقوش به نقش ونگارهایی بصورت دندانه ها. شیری هک بخاید شکار را و فرو نبرد. شیری که شکار بخاید و فرو نبرد.
ویکی واژه
دندانه دار. مبتلی به سختی ومشقت. سختی دیده، آزموده. منقوش به نقش ونگارهایی به صورت دندانه.
جمله سازی با مضرس
زیر شکنج زلفش و در شکرین لبش صد فتنه مدغم است و دو صد نکته مضرست