لغت نامه دهخدا
مشو. [ م ُ ] ( اِ ) غله ای است مانند عدس و قوت و منفعت آن نیز همچون قوت و منفعت عدس باشد، و آن بنقه نیز خوانند. ( برهان ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). اسم فارسی خلر است. ( فهرست مخزن الادویه ). خلر. ( فرهنگ فارسی معین ).
مشو. [ م َش ْوْ / م َ ش ُوو ] ( ع اِ )( از «م ش و» ) داروی مسهل. ( منتهی الارب ) ( بحر الجواهر )( ناظم الاطباء ). دوای مسهل. تقول: شربت مشواً و مشوّاً... و لاتقل شربت دواء المشی. ( از اقرب الموارد ).