مریح

لغت نامه دهخدا

مریح. [ م َ ] ( ع ص ) نعت از فعل ریح ( مجهول ) به معنی بادرسیده شدن چاه، غدیر بادرسیده. ( از منتهی الارب ) ( ازاقرب الموارد ). مروح. و رجوع به مروح شود. || روض مریح، مرغزار باران رسیده. ( منتهی الارب ).
مریح. [ م ِرْ ری ] ( ع ص ) نیک شادمان و فیرنده و خرامنده. ج، مریحون، مریحین. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بانشاط سخت. ( دهار ).

فرهنگ معین

( مِ رُ ) [ ع. ] (ص. ) ۱ - شادمان. ۲ - خرامنده.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - شادمان. ۲ - خرامنده.
باد رسیده شدن چاه

ویکی واژه

شادمان.
خرامنده.

جمله سازی با مریح

به پیمان که کس برنگیرد سلیح که ترسم به کین باز گردد مریح
گذشته است کار عراق از مریح سپه دارم و گنج و اسب و سلیح
تپه‌های کلمبیا، روز ۱۴۹، فاصله تقریبی تپه تا مریح نورد ۳۰۰ متر است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
حلما یعنی چه؟
حلما یعنی چه؟
ستارگان یعنی چه؟
ستارگان یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز