محظوظ

کلمه محظوظ در زبان فارسی به معنای خوشبخت یا کامروا است، این واژه به حالتی اشاره دارد که فرد از چیزی بهره‌مند شده و از آن لذت می‌برد.

معنای لغوی:

محظوظ از ریشه حظ به معنای لذت مشتق شده است. این واژه به حالتی اشاره دارد که فرد از یک تجربه، وضعیت یا نعمت خاص بهره‌مند شده و احساس خوشبختی و رضایت می‌کند.

کاربرد:

واژه محظوظ معمولاً در جملات توصیفی به کار می‌رود تا بیانگر حالت خوشبختی و رضایت فرد باشد. به عنوان مثال: خانواده‌اش در کنار هم، محظوظ و شاد بودند.

معانی مرتبط:

خوشبخت: به معنای داشتن زندگی رضایت‌بخش و شاد.

کامروا: به معنای موفق و خوشحال در زندگی.

بهره‌مند: به معنای کسی که از چیزی بهره‌مند شده و از آن لذت می‌برد.

حظ‌برنده: به معنای کسی که از نعمت‌ها و لذت‌ها بهره‌مند شده است.

لغت نامه دهخدا

محظوظ. [ م َ ] ( ع ص ) رجل محظوظ و حظیظ و حظی؛ مرد بخت مند و دولتی. ( منتهی الارب ). مرد بخت مند ودارای بهره از روزی و رزق. ( ناظم الاطباء ). دولتی. بهره مند. بهرمند. برخوردار. متمتع. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). بختور. ( غیاث ) ( آنندراج ). کامیاب:
با دو صد اقبال او محظوظ ماست
با دو صدطلب ملک محفوظ ماست.مولوی ( مثنوی، دفتر چهارم ص 232 ).شکر او بر عموم مردم که به صنوف نعم او محظوظ بوده واجب و لازم است. ( تاریخ قم ). و کسی که علی قدر حال از این علم بهره مند و محظوظ نباشد از نوع انسان بیرون است. ( بهجت الروح ص 25 ).
- محظوظ شدن؛ بهره مند شدن. تمتع بردن:
لوح حافظ لوح محفوظی شود
روح او از روح محظوظی شود.مولوی.و جمهور اهل قلم ازمطالعه آن محظوظ و بهره مند شوند. ( تاریخ قم ص 2 ).
- محظوظ کردن؛ بهره مند کردن. متمتع کردن.
- محظوظ گرداندن؛ محظوظ گردانیدن. محظوظ کردن: و مجموع شاهزادگان و نوینان و تمام اعیان و اماثل و ارکان دولت را علی اختلاف طبقاتهم به انعامات خسروانه محظوظ گردانید. ( ظفرنامه یزدی ).
- محظوظ گردیدن؛ محظوظ گشتن. محظوظ شدن: و دیگر رسایل و رقاع و فصول از انواع به مطالعه همه محظوظ گشتم. ( مرزبان نامه چ سال 1317 تهران ص 24 ).
- غیرمحظوظ؛ ناراضی و ناخرسند و ناخشنود. ( ناظم الاطباء ).
|| شادمان. خرم. مسرور. خوشحال و خشنود. راضی و خرسند. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع. ] (اِمف. ) بهره مند، کامروا.

فرهنگ عمید

بهره مند، حظ بَرنده.

فرهنگ فارسی

خوشبخت، بهره مند
(اسم ) خط برده بهره ورمتمتع:... شکر او بر عموم مردم که بصنوف نعم او محظوظ بوده واجب و لازم است.

ویکی واژه

بهره مند، کامروا.

جملاتی از کلمه محظوظ

ای سر محبت تو در جان محفوظ هم دل ز محبت تو هم جان محظوظ
ز آسیب زمان محفوظ باشد ز عمر جاودان محظوظ باشد
کراست وسوسهٔ هستی از حضور عدم نشسته‌ایم به خلوت در انجمن محظوظ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم