محتشم

واژه محتشم به معنای فردی با احترام و بزرگوار است که مردم برای او ارزش قائل هستند. به عنوان مثال، می‌توان گفت: در مجلس، همه به شخص محتشم با احترام نگاه می‌کردند. این واژه همچنین برای توصیف مراسم یا مکان‌های باشکوه و پرعظمت نیز به کار می‌رود. به عنوان نمونه: تالاری محتشم با دیوارهای مزین به نقوش طلایی، میزبان مهمانان ویژه بود. در ادبیات کهن، این واژه گاهی به معنای پنهان یا پوشیده نیز به کار رفته است. محتشم کاشانی، شاعر نامدار، در شعر معروفش به عظمت حادثه‌ای همچون کربلا اشاره کرده و می‌گوید: باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟  به طور خلاصه، این واژه به معنای بااحترام، باشکوه یا پنهان است که بسته به متن و جمله‌ای که در آن به کار می‌رود، متفاوت است.

لغت نامه دهخدا

محتشم. [ م ُ ت َ ش َ ] ( ع ص )دارای حشمت. بااحتشام. باحشمت. ( از منتهی الارب ). زبردست و توانا و بزرگ و دارای خدم و حشم بسیار. ( ناظم الاطباء ). صاحب خدم و حشم. ( غیاث ). با شوکت و دبدبه.بشکوه. باشکوه. باشکه. باجلالت. باعظمت

فرهنگ معین

(مُ تَ شَ ) [ ع. ] (اِفا. ) ۱ - توانا و بزرگ. ۲ - دارای خدم و حشم بسیار، باشکوه و جلال.

فرهنگ عمید

۱. باحشمت، دارای شکوه.
۲. دارای خدم وحشم زیاد.
۳. [مجاز] ثروتمند.

فرهنگ فارسی

شمس الشعرای کاشانی شاعر اوایل عهد صفوی ( ف. ۹۹۶ ه.ق.۱۵۸۷/ م. ) وی بیشتر به سرودن مدایح و مراثی اهل بیت می پرداخت و بهترین اشعار او در همین زمینه است. مهمترین مراثی وی دوازده بند است که ترکیب بندی است در مرثیه شهیدان کربلا. دیوانی مشتمل بر قصاید و غزلیات متوسط از او در دست است قسمت قصاید را جامع اللطایف و غزلیات را نقل عشاق نامیده است.
خشمگین، خشمناک، باحیا، باحشمت
( اسم ) ۱ - حشمت و شکوه دارنده ذو احتشام: و تمامی ممالک غزنین و... در ضبط فرمانبرداری آن شاهانشاه محتشم... آمد... ۲ - خداوند خدم و حشم. جمع: محتشمین.
فرزند میرزا هادی است

فرهنگ اسم ها

اسم: محتشم (پسر) (عربی) (تلفظ: mohtašam) (فارسی: محتشم) (انگلیسی: mohtasham)
معنی: دارای حشمت و شکوه، با حشمت، ( در قدیم ) دارای خَدَم و حَشَم زیاد، ( به مجاز ) بزرگ و توانگر و ثروتمند، ( اَعلام ) محتشم: ( = محتشم کاشانی ) [قرن هجری] شاعر مرثیه سرای ایرانی، که به ویژه بند او در مرثیه ی شهیدان کربلا معروف است، دیوانش به نام جامع الطایف چاپ شده است، ( در اعلام ) شمس الشعرای کاشانی، شاعر اوایل عهد صفوی، مشهور به محتشم کاشانی

جملاتی از کلمه محتشم

محتشم را دم آخر چو رسیدی بر سر آن قدر بر سر اوباش که از هم گذرد
در برم بهر خدمت شایسته رقیب ای محتشم تو این همه بایسته بوده‌ای
سرو بلند بین که چه رفتار می‌کند وآن ماه محتشم که چه گفتار می‌کند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال عشق فال عشق فال عشقی فال عشقی فال نوستراداموس فال نوستراداموس