مفهوم مجبور به معنای فردی است که تحت فشار یا اجبار قرار دارد و به ناچار کاری را انجام میدهد. در زندگی روزمره، ما با موقعیتهای مختلفی روبهرو میشویم که در آنها ممکن است احساس کنیم مجبور به انجام کاری هستیم. این اجبار میتواند ناشی از شرایط اجتماعی، اقتصادی یا حتی خانوادگی باشد. به عنوان مثال، فردی ممکن است به دلیل نیاز مالی، شغفی را انتخاب کند که به آن علاقهای ندارد، اما به دلیل فشارهای اقتصادی ناگزیر است آن را ادامه دهد. همچنین، در برخی موارد، افراد به دلیل انتظارات دیگران یا هنجارهای اجتماعی، مجبور به انجام کارهایی میشوند که با میل و خواستههای خودشان همخوانی ندارد. این وضعیت میتواند به تدریج احساس نارضایتی و استرس را در فرد ایجاد کند.
مجبور
لغت نامه دهخدا
در سجده نکردنش چه گویی
مجبور بده ست یا مخیر.ناصرخسرو.در قدر تا کجا رسد پیداست
قوت آفریده مجبور.مسعودسعد.نکنمت سرزنش که مجبوری
بسته حکم و امر یزدانی.مسعودسعد.از زمانه نکرده ام گله ای
تا بدانسته ام که مجبور است.مسعودسعد.زو چه نالی که چون تو مجبور است
زو چه گریی که چون تو حیران است.ادیب صابر.این که در کنج کلبه امروز
در فراق توام چو سنگ صبور
تا بدانی که اختیاری نیست
هیچ مختارنیست جز مجبور.انوری.رأی مختار آسمان آثار گشت
آسمان مجبور و او مختار گشت.خاقانی.این چنین واجستها مجبور را
کس نگوید یا زند معذور را.مولوی.و مختار در آن اختیار مجبور بود. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 29 ).
- امثال:
مجبور مسئول نتواند بود. ( امثال و حکم ج 3 ص 1501 ).
|| بعد از شکستگی بسته شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). استخوان شکسته بسته شده و نیکو حال گشته. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - کسی که او را بزور بکاری وا داشته باشند. ملزم نا گزیر بی اختیار: در قدر تا کجا رسد پیدا ست قوت آفرید. مجبور. ( مسعود سعد ) ۲ - استخوان شکسته که بسته باشند.
دانشنامه عمومی
مجبور (فیلم ۱۹۸۹). مجبور ( انگلیسی: Majboor ) یک فیلم به کارگرداین تاتیننی راما رائو است که در سال ۱۹۸۹ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به سانی دیول، جایا پرادا، و فرح اشاره کرد.
ویکی واژه
جمله سازی با مجبور
به هر کاری بود رای تو مختار به جز احسان که در وی هست مجبور
شبیخون بر جهان کیف و کم زد ز مجبوری به مختاری قدم زد
زلف تو رهزن است اگر چشمت نیز رهزن شده است مجبور است