قابلیت به معنای توانمندی، لیاقت و استعداد فردی یا یک چیز برای انجام یک کار خاص است. به عبارت دیگر، قابلیت به این نکته اشاره میکند که آیا یک شخص یا شیء شرایط و تواناییهای لازم را برای انجام یک وظیفه معین یا رسیدن به هدفی خاص داراست یا خیر. این مفهوم به ما کمک میکند تا بفهمیم چه کسی یا چه چیزی میتواند به خوبی از عهده یک کار برآید. قابلیتها میتوانند شامل مهارتها، تجربهها و حتی ویژگیهای شخصیتی باشند که همه این عوامل در کنار هم، توانایی فرد یا شیء را برای انجام کارها شکل میدهند. در واقع، بررسی قابلیتها میتواند به ما در انتخاب افراد مناسب برای کارهای خاص یا ارزیابی کیفیت محصولات کمک کند.
قابلیت
لغت نامه دهخدا
داد حق را قابلیت شرط نیست.مولوی. || پذیرائی. شایستگی پذیرفتن. || ( اصطلاح فلسفه ) استعداد قبول. انفعال. منفعل شدن. در برابر فاعلیت. || امکان. احتمال. || قوت. قدرت. || هنر. || معرفت. || کفایت. || مجال. || رغبت. آرزو. خواهش. ( ناظم الاطباء ).
ترکیب ها:
- قابلیت احتراق. قابلیت ارتجاع. قابلیت امتداد. قابلیت امکان. قابلیت انبساط. قابلیت انحلال. قابلیت انعطاف. قابلیت انعکاس. قابلیت انقباض. قابلیت تبدیل. قابلیت تراکم. قابلیت تقسیم. قابلیت تکاثف. قابلیت حرکت. قابلیت داشتن. قابلیت شخص. قابلیت قابل. قابلیت قسمت. قابلیت نفوذ.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. آمادگی برای قبول امری یا حالتی، استعداد.
فرهنگ فارسی
۱ - شایستگی سزاواری استحقاق ۲ - استعداد ۳ - استعداد قبول منفعل شدن انفعال مقابل فاعلیت ۴ - امکان ۵ - هنر ۶ - معرفت ۷ - کفایت. یا قابلیت احتراق. استعداد سوختن درخور احتراق بودن. یا قابلیت ارتجاع. استعداد بازگشت داشتن خاصیتی که به واسطه آن بعض اشیا پس از رفع قوه ای که باعث تغییر شکل آنها شده است به حالت اولی بر می گردند. یا قابلیت امتداد. قوه قبض و بسط و کشش داشتن کشش پذیری. یا قابلیت انبساط. انبساط یافتن اتساع پذیری. یا قابلیت انحنال. انحلال پذیری. یا قابلیت انحنائ. خمیدگی پذیرفتن. یا قابلیت انعطاف. قابلیت انحنائ خمیدگی پذیرفتن. یا قابلیت انعکاس. آنچه در خور باشد منعکس شدن شئ را انعکاس پذیری. یا قابلیت انقباض. قابلیت قبض انقباض پذیری مقابل قابلیت بسط. یا قابلیت تبدیل. قابل تعویض بودن قابلیت استحاله در فلزات. یا قابلیت تراکم. قابلیت تکاثف پذیرایی بهم فشردگی و آن خاصیت اجسامی است که بر اثر فشار حجم آنها تغییر می کند. این خاصیت در جامدات بسیار کم است و در مایعات قدری بیشتر و در گازها بسیار زیاد است. یا قابلیت تقسیم. تقسیم پذیری در خور تقسیم بودن بخش پذیری: چون دو عدد بر یکدیگر تقسیم شوند و باقیمانده نیاورند گویند آن دو عدد بر هم قابل بخش یا قابل تقسیم اند چنانکه ۲٠ بر ۴ قابل تقسیم است. یا قابلیت تکاثف. قابلیت تراکم. یا قابلیت حرکت. قابل حرکت بودن پذیرای جنبش بودن. یا قابلیت رویت. قابل دیده شدن بودن پدیداری. یا قابلیت قابل. آمادگی قابل برای قبول امری که از فاعل صادر می شود مقابل فاعلیت فاعل. یا قابلیت قسمت. قابل انقسام بودن قابلیت تقسیم. یاقابلیت نفوذ. نفوذ پذیری ( شیشه پارچه و غیره ).
ویکی واژه
talento
شایستگی.
استعداد.
استعداد قبول، منفعل شدن، انفعال. مق فاعلیت.
امکان.
هنر.
معرفت.
کفایت.
جمله سازی با قابلیت
در این حضرت ندارد ره چو ضنت بهر کس هم رسد زو قابلیت
این برنامه بر روی اکثر سیستم عاملها قابلیت نصب را دارد.
بود قابل وجود را و سبب قابلیت بود زبان طلب