شگنی

لغت نامه دهخدا

شگنی. [ ش ُ گ ُ ] ( ص نسبی ) شگونیا. غیب گو. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شگونیا و مترادفات کلمه شود.

فرهنگ فارسی

شگونیا و فالگر و غیب گو.

ویکی واژه

از اهالی و سکنه شگن. کشانی و شگنی و سقلاب و هند..... چغانی و رومی و وهری و سند

جمله سازی با شگنی

کشانی و سقلاب و شگنی و هند ازین مرز تا پیش دریای سند
کشانی و شگنی و چینی و هند سپاهی ز چین تا بدریای سند
کشانی و شگنی و وهری نماند که منشور شمشیر رستم نخواند
ز چینی و شگنی و از هندوی ز سقلاب و هری و از پهلوی
کشانی و شگنی و سقلاب و هند چغانی و رومی و وهری و سند
چغانی و شگنی و چینی و وهر کزین کینه هرگز ندارند بهر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
راه و رسم
راه و رسم
کص
کص
تمسک
تمسک
گاییدن
گاییدن