رزمی

لغت نامه دهخدا

رزمی. [ رَ ] ( ص نسبی ) جنگجو. جنگاور. حربی. ( فرهنگ فارسی معین ). جنگی. منسوب به رزم. اهل رزم. ( یادداشت مؤلف ). رزمجو:
چنگ است پای بسته سرافکنده خشک تن
چون رزمیی که گوشت ز احشا برافکند.خاقانی.
رزمی. [ رَ ] ( اِخ ) شاعر صاحب دیوان. نام او گرگین بیگ پسر سیاوش سلطان است. شرح حال وی در تذکره نصرآبادی ( ج 2 ص 43 ) آمده است. نسخه دیوان وی در بنگاله بدست می آید. ( از الذریعة ج 9 بخش 2 ). رجوع به تذکره نصرآبادی ج 2 ص 43 شود.

فرهنگ معین

(رَ ) ۱ - (ص نسب. ) جنگجوی. ۲ - (اِ. ) نام عمومی نوعی ورزش شامل، کاراته، تکواندو، کونک فو.

فرهنگ فارسی

( صفت ) جنگجوی جنگاور حربی.
شاعر صاحب دیوان نام او گرگین بیگ پسر سیاوش سلطان است شرح حال وی در تذکره نصر آبادی آمده است.

ویکی واژه

جنگجوی.
نام عمومی نوعی ورزش شامل، کاراته، تکواندو، کونک فو.

جمله سازی با رزمی

💡 که بد آدمی شوم و ناپاکدین امیر از یزید، اندر آن سرزمین

💡 ز هر سو پراکنده رزمی بساخت سپه را ز بیشه به هامون بتاخت

💡 به ارهنگ فرمود سالار ترک که امروز رزمیست ما را بزرگ

💡 درین سان سرزمینی تخم دعوی نمی‌آرد به جز شرمندگی بار

💡 سوی پارس کردند آهنگ جنگ که آرند آن سرزمین را به چنگ

سایکو یعنی چه؟
سایکو یعنی چه؟
میلف یعنی چه؟
میلف یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز