ذروه
فرهنگ عمید
۲. بالای چیزی.
۳. جای بلند مانند قلۀ کوه.
فرهنگ فارسی
ویکی واژه
نوک کوه، قله.
تارک
بالای هر چیز.
جمله سازی با ذروه
پس فرشته نصرت از امر قدیر شد فرو از ذروهٔ بالا به زیر
هم ذروه کمال تو افزون ز کم و کیف هم سدره جلال تو بیرون ز منتها
آنگه از روح قدس عقل بخلوت پرسید کز شرف ره بسوی ذروه کیوان که برد
بنهاد پا بکتف رسول از کمال قدر بفراشت سر بذروه عرش از علوشان
چون عراقی پیرو او شد سزد گر روز حشر خیمهٔ قدرش ورای ذروهٔ اعلا زنند
کمال تو از ذروه ی لا مکانی جلال تو از عالم لایزالی