دولتخواه

لغت نامه دهخدا

دولتخواه. [ دَ / دُو ل َ خوا / خا ] ( نف مرکب ) خواهنده دولت. خواهان دولت. || نیکخواه و خیرخواه. ( ناظم الاطباء ). خواهان دولت و سعادت کسی یا کسانی. دعاگوی دولت کس یا کسان. ( یادداشت مؤلف ):
ترا نجوم و فلک لشکر است و لشکرگه
ترا ملوک و ملک داعی اند و دولتخواه.سلمان ساوجی.من نه آنم که به جور از تو بنالم حاشا
بنده معتقد و چاکر دولتخواهم.حافظ.|| طرفدار دولت و حکومت. طرفدار هیأت حاکمه. صمیمی به دولت. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به دولتخواهی شود.

فرهنگ معین

( ~. خا ) [ ع - فا. ] (ص. ) ۱ - طرفدار حکومت. ۲ - خیراندیش، خیرخواه.

فرهنگ عمید

۱. خواهان دولت، طرف دار دولت.
۲. خیرخواه.

فرهنگ فارسی

( صفت ) نیک خواه خیر خواه.

ویکی واژه

طرفدار حکومت.
خیراندیش، خیرخواه.

جمله سازی با دولتخواه

بزن یک گام در همراهی من ببین جاوید دولتخواهی من
از آن بگرفت زنگ آئینه ماه که آن گویا نه دولتخواه باشد
تو را نجوم فلک لشگر است ولشگر گاه تو را ملو ک وملک را عیند و دولتخواه
بر در بار جلالش به تواضع باشند سروران طوق کش ربقه دولتخواهی
ز دولتخواهی توست اینکه جامی بود پیوسته دولتخواه خوبان
بنده بس معتقد و خادم و دولتخواهست این قدر هست که او را هنری نیست دریغ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
وارونه یعنی چه؟
وارونه یعنی چه؟
کیری یعنی چه؟
کیری یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز