آرام‌کردن

لغت نامه دهخدا

( آرام کردن ) آرام کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آرامانیدن. آرمش دادن. آرامش دادن. آرام بخشیدن. تسکین.

فرهنگ فارسی

( آرام کردن ) ( مصدر ) ۱- استراحت بخشیدن راحت بخشیدن آسایش دادن. ۲ - تسلی دادن تسکین بخشیدن. ۳ - مطمئن کردن.
آرامش یافتن

ویکی واژه

تسکین دادن، تسلی دادن. پدر داغ دیده را آرام کرد و او را به خانه برد.
(مجاز): ایجاد امنیت کردن در جایی، امن و بی‌خطر کردن.

جمله سازی با آرام‌کردن

پلیس نیویورک به منظور آرام‌کردن متهمانِ درحالِ بازداشت، اجازه گرفتن آن‌ها از ناحیه گردن و حلق را ندارد، هرچند این شیوه همچنان رایج است.
آچی‌ها از زمان استعمار تا نیمهٔ دوم سدهٔ بیستم، مکرراً توسط روستاییان، دامداران عشایر، و زمین‌داران بزرگ مورد آزار قرار گرفته‌اند. در سدهٔ بیستم، در دوران دیکتاتور نظامی پاراگوئه، آلفردو اشتروسنر، محدودهٔ زندگی مردم آچی شمالی که در زمین‌هایی به‌وسعت ۲۰٫۰۰۰ هکتار مربع در اراضی روستایی پاراگوئه پراکنده بودند، به ۵۰ هکتار مربع کاهش یافت. در این فرایند، این مردم قتل‌عام شده و به بردگی کشیده‌شدند و مجبور شدند که بر روی زمین‌هایی اختصاصی کار کنند که این فرایند، به‌طور خاص برای آرام‌کردن آچی‌ها و از بین بردن سرزمین تاریخی آن‌ها انجام شده‌بود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال انبیا فال انبیا فال حافظ فال حافظ فال احساس فال احساس