اوساخ

لغت نامه دهخدا

اوساخ. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ وَسَخ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). چرکها و ریم ها. ( غیاث اللغات ):
بعد یک ساعت درآورد از تنور
پاک و اسپید و از آن اوساخ دور.مولوی.

فرهنگ معین

( اُ ) [ ع. ] (اِ. ) جِ وسخ، چرک ها.

فرهنگ عمید

= وسخ

فرهنگ فارسی

چرکها، چرکیها، جمع وسخ
( اسم ) جمع وسخ چرکها شوخها.

ویکی واژه

جِ وسخ؛ چرک‌ها.

جمله سازی با اوساخ

چو دل ز زرق و ریا پاک نیست ای صوفی چه سود دلق ریا پاک شستن از اوساخ
گازر تقدیر او از قرص خور در طشت چرخ هر سحر میشوید از اوساخ رخت روزگار
سر دوم تطهیر دل است از آلایش و نجاست بخل که بخل در دل چون نجاستی است که سبب ناشایستگی اوست قرب حضرت حق را، چنان که نجاست ظاهر سبب بعد اوست از نماز و آن نجاست بخل پاک نشود الا به خرج کردن مال و بدین سبب زکوه که نجاست بخل را ببرد، چون آبی است که بدو نجاست شسته آید و برای این است که زکوه و صدقه بر رسول و اهل بیت او حرام است که منصب وی را از اوساخ اموال مردمان صیانت کرده اند.
من از تو گریزانم ازیرا که روا نیست گر صاحب تقوی نه ز اوساخ گریزد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال عشقی فال عشقی فال اوراکل فال اوراکل فال عشق فال عشق