استاره یکی از مفاهیم کلیدی در ادبیات و فرهنگ ما به شمار میرود که نه تنها در متون ادبی، بلکه در زندگی روزمره نیز به چشم میخورد. این واژه به معنای نشانه، علامت یا نماد است و میتواند به موضوعات مختلفی اشاره داشته باشد. در واقع، این واژه به عنوان یک معیار یا نشانه، به ما کمک میکند تا مفاهیم پیچیدهتر را درک کنیم و از آنها بهرهبرداری نماییم. به عنوان مثال، در ادبیات، استاره میتواند نمایانگر احساسات، تفکرات و آرمانهای نویسنده باشد و به خواننده این امکان را میدهد که به عمق افکار و احساسات شخصیتها پی ببرد. همچنین، در فرهنگ عامه، میتواند نمادهای فرهنگی و اجتماعی را به تصویر بکشد و به ما یادآوری کند که چگونه تاریخ و فرهنگ در شکلگیری هویت ما تأثیرگذار بودهاند. از این رو، درک صحیح استاره و معانی آن میتواند به ما کمک کند تا ارتباط بهتری با ادبیات و فرهنگ خود برقرار کنیم و آن را به نسلهای آینده منتقل نماییم. به طور کلی، استاره نه تنها یک واژه ساده، بلکه یک دریچه به دنیای وسیعتری از معانی و تفاسیر است که در زندگی ما وجود دارد و باید به آن توجه ویژهای داشته باشیم.

استاره
لغت نامه دهخدا
استاره. [ اِ رَ / رِ ] ( اِ ) ستاره. کوکب. ( برهان ) ( مؤید الفضلاء ):
دوش من پیغام دادم سوی تو استاره را
گفتمش خدمت رسان از من تو آن مهپاره را.مولوی.بیمار شود عاشق امّا بنمی میرد
ماه ارچه شود لاغر استاره نخواهد شد.مولوی. || کوکب طالع: امیر رضی اﷲ عنه آیتی بود در باب لشکر کشیدن و آنچه در جهد آدمی بود بجای می آورد امّا استاره او نمی گشت و ایزدتعالی چیز دیگر خواست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 584 ). || شامیانه. سایبان. ( برهان ). نوعی از چادر شب باشد که آنرا شامیانه و سایبان نیز گویند. ( جهانگیری ). || مسطر فولادی. ( برهان ).چوب جدول کشان. ( برهان ) ( مؤید الفضلاء ). جدول مسطر. ( جهانگیری ). || طنبور سه تار. ( برهان ). طنبوری که سه تار داشته باشد. ( سروری ). || ابیز. سونش. جرقه. جریقه. خدره:
خواجه گفت این سوخته نمناک بود
میمرد استاره از ترّیش زود.مولوی.همچنانکه استاره آتش بر جامه سوخته افتاد اگر حق خواهد همان یک ستاره بگیرد و بزرگ شود. ( فیه ما فیه ).
استاره. [ اِ رَ ] ( اِخ ) بلوکی است از مضافات لاهیجان گیلان. ( جهانگیری ) ( برهان ). شاید این نام مصحف آستانه باشد، چه بدین نام در لاهیجان محلّی شنیده نشده است. رجوع به آستانه شود. || قلعه ای باشد از ملک دکن. ( جهانگیری ) ( برهان ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
= ستاره۱
فرهنگ فارسی
۱ - نوعی از چادرو خیمه شامیانه. ۲ - چادری که از پارچ. بسیار نازک دوزند برای جلوگیری از مگس و پشه پشه دان پشه بند.
بلوکی از لاهیجان گیلان
ویکی واژه
در گویش تونی؛ اسم.
ستاره.
جملاتی از کلمه استاره
شرکت استارهاب در سال ۱۹۹۸ با مشارکت شرکتهای سنگاپور پاور، نیپون تلگراف اند تلفن و بیتی گروپ راهاندازی شد.
ره نیابد از ستاره هر حواس جز که کشتیبان استارهشناس