اعوان

کلمه «اَعوان» جمع کلمه «عَون» در زبان عربی است. عون به معنای یاری، کمک یا پشتیبانی می‌آید و بنابراین اعوان به معنای یاران، دستیاران و کمک‌کنندگان است. این واژه در متون دینی، تاریخی و ادبی برای اشاره به همراهان و پشتیبانان افراد مهم یا رهبران به‌کار رفته است.

در فرهنگ‌های لغت فارسی و عربی، اعوان معمولاً برای کسانی گفته می‌شود که وظیفه حمایت و همکاری با فردی را بر عهده دارند. مثلاً در متون اسلامی، «اعوان پیامبر» به یاران و اصحاب او اشاره دارد یا «اعوان الظالم» به کسانی اطلاق می‌شود که به ستمگران یاری می‌رسانند. این نشان می‌دهد که کاربرد آن می‌تواند هم بار مثبت داشته باشد و هم منفی.

به‌طور کلی، این واژه بیانگر مفهوم جمعی از یاری و همبستگی است و بیشتر در زبان رسمی و ادبی دیده می‌شود و در گفتار روزمره کمتر به‌کار می‌رود. استفاده از آن در متون تاریخی یا مذهبی، نقش و جایگاه یاران و همکاران یک شخصیت را پررنگ می‌سازد.

لغت نامه دهخدا

اعوان. [ اَ ] ( ع اِ ) یاران. مددکاران و یاوران. ( از کنز و منتخب از غیاث اللغات ). ج ِ عَون، پشتیبان و یاری گر. واحد و جمع و مؤنث و مذکر در وی یکسان است. ( از آنندراج ) ( منتهی الارب ). یاران. ( مؤید الفضلاء ). ج ِ مکسر عَون، بمعنی پشتیبان در کار و خدمتگزار. مفرد و جمع و مؤنث در آن یکسان است. و العرب تقول: «جأت السنة و جاء معها اعوانها»؛ یعنون بالسنة الجدب و بالاعوان، الجراد و الذئاب و الامراض. ( از اقرب الموارد ). مددکاران. یاران. یاوران. یاریگران. نصرت کنندگان. ( ناظم الاطباء ). اَنصار.( یادداشت مؤلف ): پیدا آرد با وی گروهی مردم در رساندن اعوان و خدمتکاران وی. ( تاریخ بیهقی ص 92 ). اعوان و خدمتکاران وی... یکی از دیگر مهتر و کافی تر و شایسته تر. ( تاریخ بیهقی ). این زن امیر حرس بخواند و گفت فلان شب قومی را از اعوان خویش راست کن و بیاور. ( فارسنامه ابن البلخی ص 110 ). بناء کارها بقوت ذات و استیلاء اعوان نیست. ( کلیله و دمنه ). نفاذ کارها به اهل بصر و فهم تواند بود نه به انبوهی انصار و اعوان. ( کلیله و دمنه ). حسان بن راعی و بسر هندو رابا چند کس از اعوان او اسیر گرفت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 230 ). سلطان از اعوان دین و انصار اسلام پانزده هزار سوار گزیده بیرون کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 201 ). اعوان اسلام بر پی کفار میرفتند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 273 ). هر دو شار در زمره اعوان ناصرالدین بنصرت ملک نوح برخاستند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 339 ).
- اعوان و انصار؛ یاریگران و کمک کاران.

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع. ] ( اِ. ) جِ عون، یاران.

فرهنگ عمید

= عون

فرهنگ فارسی

یاران، مددکاران، جمع عون
( اسم ) جمع عون یاران یاریگران.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:خطابه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اعوان یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای گفتار و کردار خارج از خطابه و مکمل تاثیر آن است.
واژه اعوان جمع عون است که در لغت به معنای انصار، یار و یاور آمده است. اعوان در اصطلاح علم منطق، رکن دوم خطابه (مقابل عمود) و به منزله هیئت قیاس و استدلال خطابی است و به معنای یک سلسله اقوال (گفتار ها)، افعال (کردار ها) و احوالی است که هرچند خارج از عمود، مواد قضایا و استدلال خطابی است، ولی شخص خطیب را بر اقناع شنوندگان کمک می کند؛ به دیگر بیان، اقوال و احوالی است که ذاتاً مُنْتِج و مثبِت مطلوب نیست، ولی برای اقناع شنوندگان مفید است، بدین گونه که خطیب را در تاثیرگذاری بهتر بر شنوندگان یاری می دهد و آنان را بر قبول سخنان خطیب آماده می سازد.
توضیح اصطلاح
خواجه نصیرالدین طوسی می گوید: «خطابت مشتمل بود بر دو چیز: یکی عمود و دیگری اعوان، و عمود قولی باشد که به حسب ظن منتج بالذات بود مطلوب را و اعوان اقوال و احوالی بود خارج از آن. اعوان اگر با زیرکی و روش خاصی توام نباشد آن را «نصرت» می گویند و اگر با زیرکی و روش خاصی توام باشد و شنونده را برای قبول مطلب آماده کند آن را «استدراجات» می گویند.
اقسام اعوان
اقسام اعوان عبارت است از: استدراجات، نصرت، اعوان فعلی و اعوان قولی.
مستندات مقاله
...

ویکی واژه

جِ عون؛ یاران.

جمله سازی با اعوان

دید در خون پیکر اعوان و اخوان یک طرف غارت اموال یکسو آه طفلان یک طرف
هست مستغنی، بحمد الله، ز اعوان درگهت گر به درگاهت نیاید شوربختی، گو: میا
قتیل شد همه انصار او، ز پیر و جوان شهید شد همه اعوان، او صغیر وکبیر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال تاروت فال تاروت فال ابجد فال ابجد فال چای فال چای