اندوهگین

اندوهگین به معنای احساس غم و ناراحتی عمیق است. این حالت احساسی می‌تواند به واسطهٔ دلایل مختلفی ایجاد شود؛ از فقدان عزیزان گرفته تا ناامیدی در زندگی یا مشکلات روزمره. افراد اندوهگین معمولاً در حالت پژمردگی و بی‌حالی به سر می‌برند و ممکن است به سختی بتوانند از لذت‌های زندگی خود بهره‌برداری کنند. از آنجایی که اندوه یک احساس طبیعی انسانی است، در فرهنگ‌ها و زبان‌های مختلف واژه‌های متعددی برای توصیف آن وجود دارد. کلماتی مانند غمناک، حزین و مغموم به نوعی این حالت را توصیف می‌کنند و نشان‌دهندهٔ عمق عواطف انسانی هستند. در واقع، اندوه نه تنها یک احساس شخصی، بلکه می‌تواند به عنوان یک تجربه مشترک در بین انسان‌ها در نظر گرفته شود، چرا که همه ما در برهه‌هایی از زندگی با آن مواجه می‌شویم. این احساس، گاهی به ما کمک می‌کند تا به درک عمیق‌تری از خود و دیگران دست یابیم و در نهایت، با پذیرش آن، مسیر بهبودی و رشد را پیدا کنیم.

لغت نامه دهخدا

اندوهگین. [ اَ ] ( ص مرکب ) غمگین. غمناک. ملول. ( ازآنندراج ). دژم. پژمان. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). حزین. ( دهار ). دارای اندوه و غم و غمگین و محزون. ( ناظم الاطباء ). بتیمار. غمین. غمنده. انده گن. اندوهگن. مغموم. محزون. سادم. اسوان. مهموم. اسیف. شجی. ( یادداشت مؤلف ). مقسم. مکدوه. کمید. کامد. کئب. کئیب.مأکوم. ( از منتهی الارب ). مزکوت. شَجِب شاجن. شاجب.سدمان. آسی. دل گرفته. ( یادداشت مؤلف ):
جوان چون ز سیمرغ بشنید این
پر از آب چشم ودل اندوهگین.فردوسی.چو کشور شود پر ز بیداد و کین
بود همچو بیماری اندوهگین.( گرشاسب نامه ).دمنه چون سرافکنده و اندوهگین نزد شتربه رفت. ( کلیله و دمنه ). دل حزین و جان اندوهگین را تسلی می داد. ( سندبادنامه ص 236 ).
شعر من شد نقل عقل و راح روح
پس روا داری مرا اندوهگین.خاقانی.چون یعقوب را سلام کرد و گفت ایهاالشیخ الحزین، یعقوب گفت راست گفتی ای شیخ بر آسمانها نوشته اند که من اندوهگینم. ( قصص الانبیاء ).
شادمانی از غرور است و غرور
دایماً اندوهگین می بایدش.عطار.مرا شاید انگشتری بی نگین
نشاید دل خلقی اندوهگین.( بوستان ).عفو کن گر آردت این گفته اندوه و مرنج
زآنکه جز انده نزاید خاطر اندوهگین.ادیب.

فرهنگ معین

( اَ ) (ص مر. ) غمگین، غصه دار.

فرهنگ عمید

غمگین، غمناک، اندوهناک، غصه دار، دلتنگ.

فرهنگ فارسی

اندوهگن، اندهگن، اندهگین: غمگین، غمناک، اندوهناک، غصه دار، دلتنگ
( صفت ) غمگین غمناک غصه دار.

ویکی واژه

malinconico
addolorato
غمگین، غصه دار.

جمله سازی با اندوهگین

کنیزکش را داد فرمان که هین برو سوی آن مرد اندوهگین
روی قبر مادر اندوهگین از شیر انداخت خود را بر زمین
که ای یادگار بزرگان دین پناه زنی چند اندوهگین
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال درخت فال درخت فال انبیا فال انبیا