افشا

لغت نامه دهخدا

افشا. [ اِ ] ( از ع، اِمص ) آشکارکردگی. فاش کردگی. انتشار. ( ناظم الاطباء ). افشاء. رجوع به افشاء شود: چشم از عوایب زیردستان بپوشند و در افشای جرایم کهتران نکوشند. ( گلستان ).

فرهنگ عمید

۱. فاش کردن، آشکار کردن.
۲. پراکنده ساختن.
۳. فاش شدن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) آشکار کردن فاش نمودن پدید ساختن: افشائ اسرار.
ماخوذ از تازی آشکار کردگی فاش کردگی.

ویکی واژه

rivelazione

جمله سازی با افشا

محسن افشانی (زادهٔ ۱۱ فروردین ۱۳۶۸ در روستای وانشان گلپایگان) بازیگر و مجری ایرانی است.
در زمینه این گلیم‌ها مانند دیگر دست بافته‌های افشار، از گل‌های تزیینی کوچک وسفید استفاده می‌کنند.
ما رگ ابر بهاران را مکرر دیده ایم خامه صائب به صد معنی گهر افشانترست
به تحریک علی قلی میرزا و به همدستی صالح خان رئیس قراولان و چند تن از امراء قاجار و افشار به اتفاق همهٔ کشیکان سراپردهٔ نادر در خیمهٔ او وارد شدند و در شب ۱۱ جمادی‌الثانی ۱۱۶۰ ه‍.ق او را کشتند.
ابر صد بار آبروی خویش را بر خاک ریخت پیش ابر دست تو کاندر در افشانی نشست
سزد در موقف ایثار او درهای پر قیمت اگر لطف تو در زر گیرد این طبع درافشان را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ویو
ویو
گوت
گوت
سلیطه
سلیطه
گودوخ
گودوخ