استعباد

لغت نامه دهخدا

استعباد. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) به بندگی گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ). تعبید. || مانند بنده گردانیدن. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع. ] (مص م. ) کسی را بندة خود ساختن، مانند بنده گردانیدن.

فرهنگ عمید

به کسی را بندۀ خود کردن، به بندگی گرفتن.

فرهنگ فارسی

بندگی خواستن، به بندگی گرفتن، کسی رابنده خودساختن، مانندبنده گردانیدن
استعجاب ۱ - ( مصدر ) شگفت کردن شگفتی نمودن عجیب شمردن در شگفت شدن بشگفت آمدن. ۲ - ( اسم ) شگفتی تعجب.

ویکی واژه

کسی را بندة خود ساختن، مانند بنده گردانیدن.

جمله سازی با استعباد

«وَ نَجَّیْناهُما وَ قَوْمَهُما» یعنی بنی اسرائیل «مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ» یعنی من استعباد فرعون ایّاهم و من کرب الغرق.
او ز استعباد و از انکارشان گاه خوشدل بوده گه خاطر گران
فرمان آمد که یا موسی! تو رسول منی بفرعون و قوم وی که بر خود ستم کردند بکفر و معصیت و بر بنی اسرائیل ستم کردند باستعباد و انواع عذاب، پیغام ما برسان و ایشان را بر توحید خوان و بگوی: أَ لا یَتَّقُونَ بنپرهیزند از خشم و عذاب خدای؟
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
تسخیر
تسخیر
مطلقه
مطلقه
فراخوانی
فراخوانی
مکان
مکان