بازارگرمی

لغت نامه دهخدا

بازار گرمی. [ گ َ ] ( حامص مرکب ) رواج. روایی.

فرهنگ معین

(گَ ) (ص مر. ) (عا. ) زبان بازی برای تبلیغ متاع خود، مهارت در جلب مشتری.

ویکی واژه

(عا.) یک کلمه قدیمی است که اصطلاحی برای بزرگ نشان دادن مطلبی است تا طرفدار پیدا کند
زبان بازی برای تبلیغ متاع خود، مهارت در جلب مشت

جمله سازی با بازارگرمی

💡 باز هم مثل همیشه، توجهی به حرف‌ها و نقل‌قول‌های بی‌اساس که برای بازارگرمی‌زده می‌شود، نکنید و دلسوز قطعاتی باشید که با زحمت فراوان و وسواس‌های بسیار محسن، بعد از طی کردن راهی طولانی، قرار است با کیفیتی بالا به گوش شما برسد. ما برای گوش و هوش شما همیشه ارزش و احترام قائل بوده‌ایم و همیشه روی آن حساب کرده‌ایم.

💡 آواز دستفروشان (نیز: بازارگرمی، قیل و داد، فریاد و مانند آن) به کلامی آهنگین گفته می‌شود که فروشندگان به ویژه دستفروشان برای بازارگرمی و جلب مشتری برای فروش محصولات و خدمات خود سر می‌دهند. فضای باز بازار و خیابان مکان مناسبی برای بازارگرمی و سر و صدا راه انداختن فروشندگان است و فروشندگان عمدتاً از شعر و کلام آهنگین برای این منظور استفاده می‌کنند.

💡 به بازارگرمی چه آیم به جوش؟ نه کس مشتری و نه من خودفروش