رویگر

لغت نامه دهخدا

روی گر. [ گ َ ] ( ص مرکب ) سفیدگر. آنکه با قلعی ظروف مسین را انداید و سفید کند. ( از یادداشت مؤلف ). صفار و قلعین گر. ( ناظم الاطباء ). آنکه ظروف فلزی را سفید کند. ( فرهنگ فارسی معین ): یعقوب لیث پسر روی گری بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 387 ).

فرهنگ معین

(گَ ) (ص ) ۱ - کسی که ظروف رویین می سازد. ۲ - کسی که ظروف فلزی را صیقل داده سفید می کند.

فرهنگ عمید

مسگر، صفار، سفیدگر.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه آلات رویین سازد صفار. ۲ - آنکه ظروف فلزی را سفید کند.
مسگر، سفیدگر، صفار

جمله سازی با رویگر

پس به پور زید جست آن رویگرزاده ظفر فارس را هم در زمان بستد به نیروی هنر
آل زید اندر ری وگرگان برآوردند سر هم خراسان را ستد یعقوب لیث رویگر
در بخشی از این فیلم محمدرضا شریفی نیا در هنگام مناظره با رضا رویگری به او می‌گوید:
نسازد رویگردان کثرت لشکر دلیران را نیستان مانع از جولان جرأت نیست شیران را
پس خلیفه کس فرستادش که جای صلح هست رویگر بنهاد تیغ و پاره‌ئی نان پیش دست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
میسترس یعنی چه؟
میسترس یعنی چه؟
قمبل یعنی چه؟
قمبل یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز