خلاعت

واژه‌ای که در زبان فارسی، بار معنایی چندگانه‌ای را به دوش می‌کشد و درک آن نیازمند توجه به بافت و کاربردش است. در یک معنا، به معنای افسار گسیختن و افسار بر گرفتن است. این تعبیر، تصویری از رهایی از بند، گسستن قیود و از دست رفتن کنترل را به ذهن متبادر می‌سازد. گویی چیزی که باید مهار می‌شد، از کنترل خارج شده و به حال خود رها گشته است. این معنا، می‌تواند به موقعیت‌هایی اشاره داشته باشد که در آن، نظم و انضباط جای خود را به آشفتگی و بی‌بندوباری می‌دهد.

در معنایی دیگر، به خودکامی و خویشتن‌کامی اطلاق می‌شود. این مفهوم، بر جنبه‌ی فردی و ذهنی خلاعت تأکید دارد و به حالتی اشاره می‌کند که فرد در پی ارضای امیال و خواسته‌های شخصی خویش است، بدون توجه به آنچه پیرامونش می‌گذرد یا حقوق دیگران. خودکامگی، نوعی از خودرأیی و عناد با دیگران است که در آن، فرد تنها منافع و خواسته‌های خود را معیار قرار می‌دهد و از پذیرش نظرات و دیدگاه‌های مخالف سر باز می‌زند. این حالت، می‌تواند زمینه‌ساز بروز بسیاری از رفتارهای نامتعارف و زیان‌بار باشد.

در نهایت، خلاعت به نا بسامانی و پریشانی نیز تعبیر شده است. این معنا، بر جنبه‌ی عینی و بیرونی خلاعت تأکید می‌ورزد و به وضعیتی از آشفتگی، بی‌نظمی و عدم تعادل اشاره دارد. این پریشانی می‌تواند ناشی از عوامل درونی، مانند غم خوردن و گسستگی به معنای از هم گسیختگی روحی و روانی، یا عوامل بیرونی باشد. در هر صورت، خلاعت در این مفهوم، نمادی از فروپاشی ساختارها، از بین رفتن انسجام و بروز هرج و مرج است که زندگی فردی و اجتماعی را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

لغت نامه دهخدا

خلاعت. [ خ ِ ع َ ] ( ع مص ) از مرض غم خوردن. ( غیاث اللغات ). || ( اِمص ) گسستگی. || ناپارسائی. ( یادداشت بخط مؤلف ).
خلاعت. [ خ َ ع َ ] ( ع اِمص ) ناسامانی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به خلاعة در این لغت نامه شود. || ( مص )از فرمان مادر و پدر بیرون آمدن. رجوع به خلاعة در این لغت نامه شود. || پریشان شدن. || فسق و فجور کردن. ( از غیاث اللغات ). || شور فراق داشتن. ( یادداشت بخط مؤلف ):
گفت تاب فرقتم زین پس نماند
صبر کی داند خلاعت را نشاند.مولوی.
خلاعة. [ خ َ ع َ ] ( ع اِمص ) ناسامانی. || ( مص ) از فرمان پدر و مادر بیرون شدن فرزند. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(خَ عَ ) [ ع. خلاعة ] ۱ - (مص ل. ) افسار گسیختن، افسار برگرفتن. ۲ - (اِمص. ) خودکامی، خویشتن کامی. ۳ - نابسامانی، پریشانی.

فرهنگ عمید

پیرو هواوهوس بودن، بی سامانی.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) افسار گسیختن افسار بر گرفتن. ۲ - ( اسم ) خود کامی خویشتن کامی. ۳ - نا بسامانی پریشانی.
از مرض غم خوردن یا گسستگی

ویکی واژه

خلاعة
افسار گسیختن، افسار برگرفتن.
خودکامی، خویشتن کامی.
نابسامانی، پریشانی.

جمله سازی با خلاعت

گفت تاب فرقتم زین پس نماند صبر کی داند خلاعت را نشاند
چه نازها کنم امروز من به برنایی کنم ز پیری فردا بسی خلاعت ها
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال تماس فال تماس فال جذب فال جذب فال تک نیت فال تک نیت