دیکتاتوری پرولتاریا مفهومی کلیدی در اندیشه مارکسیستی است که به مرحلهای گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم و نهایتاً کمونیسم اشاره دارد. در این نظام، طبقه کارگر (پرولتاریا) که پیشتر تحت ستم طبقه سرمایهدار بوده، به نیروی غالب سیاسی و اجتماعی تبدیل میشود. هدف اصلی این مرحله، در هم شکستن مقاومت طبقات استثمارگر پیشین و برپایی زیربنای اقتصادی و اجتماعی سوسیالیستی است که در آن ابزار تولید در مالکیت جمعی قرار گرفته و بهرهکشی انسان از انسان پایان مییابد.
در عمل، دیکتاتوری پرولتاریا به معنای تسلط سیاسی پرولتاریا بر ابزارهای دولتی است. این بدان معنا نیست که قدرت در دست یک فرد یا گروه کوچک متمرکز شود، بلکه بر اساس تئوری مارکسیستی، باید بازتابدهنده اراده اکثریت عظیم جامعه یعنی طبقه کارگر باشد. این قدرت سیاسی برای هدایت جامعه به سوی اهداف سوسیالیستی، از جمله برنامهریزی اقتصادی، توزیع عادلانه ثروت، و رفع نابرابریهای اجتماعی، به کار گرفته میشود. این دوره گذار، با حفظ و ارتقاء دستاوردهای انقلابی، زمینه را برای جامعهای بیطبقه و بدون دولت در مرحله کمونیسم فراهم میآورد.
گذار به سوی سوسیالیسم و نهایتاً کمونیسم، فرایندی پیچیده و غالباً دشوار است که دیکتاتوری پرولتاریا به عنوان یکی از ابزارهای نظری آن مطرح میشود. این مفهوم بر لزوم مقاومت فعال طبقه کارگر در برابر بقایای نظام سرمایهداری و هدایت آگاهانه جامعه به سمت آرمانهای برابریطلبانه تاکید دارد. در نهایت، هدف نهایی، برچیدن کامل ساختارهای طبقاتی و استثماری و استقرار جامعهای است که در آن هر فرد آزادانه استعدادهای خود را شکوفا ساخته و به تناسب نیازهایش از مواهب جمعی بهرهمند شود.