فرهنگ فارسی - صفحه 693
- چراغ افروز
- چراغ بسمل
- چراغ تربت
- چراغ ته دامن
- چراغ جادو
- چراغ جهان
- چراغ روز
- چراغ سوختن
- چراغ شام
- چراغ شب
- چراغ شدن
- چراغ صبح
- چراغ صبحدم
- چراغ عمر
- چراغ مرده
- چراغ مضطرب
- چراغ نذر
- چراغ ویس
- چراغچی
- چرانیدن
- چراگه
- چربنده
- چرخاننده
- چرش
- چرمک
- چرمینه
- چرکن
- چسباننده
- چشام
- چشان
- چشش
- چشم بلبل
- چشم نهاده
- چشم و گوش باز
- چشم ودل پاک
- چشم پوش
- چشم پوشیده
- چشم کرده
- چشمه خیز
- چشمه زار
- چلاو
- چلفتی
- چله نشین
- چلوار
- چلپاسه
- چلچلی
- چمن افروز
- چنب
- چندراهه
- چنگار
- چه کاره
- چهار ضرب
- چهار فصل
- چهار مذهب
- چهار گوشه
- چهارسوق
- چهارصد
- چهارطبع
- چهارمقاله
- چهره پردازی