احتفال. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) آراسته شدن. زینت گرفتن. ( منتهی الارب ). || احتفال ماء؛ گرد آمدن آب. || احتفال وادی به سیل ؛ بسیار پر شدن آن. || احتفال قوم ؛ گرد آمدن آنان. ( منتهی الارب ). انجمن شدن. حفل. ( زوزنی ). گرد آمدن مردمی بسیار در مجلسی. بزم کردن. || احتفال فرس ؛ خود را مانده نمودن اسب بر سوار و هنوز قوه دویدن داشتن او. || احتفال طریق ؛ پیدا و هویدا شدن راه. || مبالغه. ( منتهی الارب ). || وضوح. || نیک قیام کردن بکارها. ( منتهی الارب ). حسن قیام به امور. || باک داشتن.
فرهنگ عمید
محفل تشکیل دادن، در یک جا جمع شدن، انجمن شدن، گرد آمدن گروهی از مردم در مجلس.
فرهنگ فارسی
محفل تشکیل دادن، دریکجاجمع شدن، انجمن شدن، گرد آمدن گروهی ازمردم درمجلس ( مصدر ) ۱ - آراسته شدن زینت گرفتن . ۲ - گرد آمدن مردم انجمن شدن گرد آمدن گروهی در مجلس . ۳ - بزم کردن .