ادمان

لغت نامه دهخدا

ادمان. [ اِ ] ( ع مص ) پیوسته کاری کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). پیوسته و همواره کردن چیزی را. دائم کردن کاری را. ( غیاث اللغات ) :
رفتن تیر شاه برسم گور
هست از ادمان نه از زیادی زور.نظامی.و در کار عشرت و ادمان تلهی ، گوئی نصیحت قهستانی را بسمع قبول استماع نموده :تمتع من الدنیا... ( جهانگشای جوینی ).
- ادمان خمر ؛ پیوسته خوردن شراب. مداومت شراب. استلاج. دائم الخمر بودن. پیوسته خوردن می را. ( منتهی الارب ).
ادمان. [ اَ ] ( ع اِ ) نوعی درخت که در گرما می روید. || آفتی است که به خرمابن عارض شود. ( منتهی الارب ).
ادمان. [ اَ دَ ] ( ع اِ ) نام درختی است. || پوسیدگی و سیاهی تنه خرمابن.پوسیدگی و سیاهی که به خرمابن رسد. ( منتهی الارب ).
ادمان. [ اُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ آدم. مردم گندم گون. گندم گونان. || آهوی سفید. ( مهذب الاسماء ).
ادمان. [ اُ ] ( اِخ ) یعقوب گوید: شعبه و شکافیست در جانب راست بدر و تا بدر سه میل مسافت دارد. کثیر گوید:
لمن الدیارُ بأبرق الحنان
فالبُرق فالهضبات من اُدمان.( معجم البلدان ).

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) پیوسته و دایم کاری را کردن .

فرهنگ عمید

۱. مداومت کردن در انجام کاری.
۲. پیوسته شراب خوردن، شراب خوری مداوم.

فرهنگ فارسی

مداومت کردن، ادامه دادن بامری، کاری راهمیشه کردن، پیوسته وهمواره کاری کردن
( مصدر ) پیوسته و همواره و دایم کاری را کردن . یا ادمان خمر. پیوسته شراب نوشیدن مداومت در شراب خوارگی دایم الخمر بودن .
نوعی درخت که در گرما می روید

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مداومت بر انجام کاری را اِدمان (به کسر همزه) گویند.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۱، ص۳۵۴.
...

ویکی واژه

پیوسته و دایم کاری را کردن.
اعتیاد به چیزی داشتن. مثال هو مدمن: او معتاد است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال پی ام سی فال پی ام سی فال تک نیت فال تک نیت فال انگلیسی فال انگلیسی