اگه

لغت نامه دهخدا

( آگه ) آگه. [ گ َه ْ ] ( ص ) آگاه. باخبر.مطلع. مستحضر. عالم. خبیر. عارف. واقف

فرهنگ فارسی

( آگه ) ۱ - ( صفت ) مطلع باخبر خبر دار مستحضر. ۲ - واقف عارف هشیار بیدار. ۳ - آگاهی. یا آگاه بودن. خبر داشتن مستحضر بودن.
نام شاعری شیرازی
سوهان. یا آهنی است که بدان گوشت از دیک کشند و به تازی اش منشار خوانند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم