خان

خان

این واژه عنوانی تُرکی و بیانگر اشرافیت در نظام ارباب‌رعیتی بوده‌است که معنا و مفهوم آن به زمینه‌های تاریخی و اجتماعی بستگی دارد. بر اساس نظر الکساندر ولوین، زبان‌شناس و فیلولوژیست روسی-آمریکایی، واژه qaγan از زبان ینی‌سئیایی نشأت گرفته است. این واژه در هزارهٔ پیش از میلاد به عنوان لقب در فدراسیون شیونگ‌نو مورد استفاده قرار گرفته و بعدها به دیگر زبان‌ها منتقل شده است. برخی نیز معتقدند که ریشه‌شناسی این واژه احتمالاً به زبان ترکی برمی‌گردد، هرچند که ممکن است با زبان‌های کُره‌ای، چینی یا حتی مغولی نیز ارتباط داشته باشد. دیبو پیشنهاد می‌کند که ریشه نهایی واژه خاقان از زبان ایران میانه به معنای خود فرمانروا، امپراتور است، بر اساس دیدگاه بنونیست در سال ۱۹۶۶. Savelyev و Jeong در سال ۲۰۲۰ اشاره می‌کنند که هر دو ریشه‌شناسی واژه Khagan وجود دارد و معادل مؤنث آن، خاتون، ممکن است از زبان‌های ایرانی شرقی، به‌ویژه از سکاهای اولیه هواتون گرفته شده باشد. معنا و مفهوم این واژه به زمینه‌های تاریخی و اجتماعی وابسته است و بسته به مکان و دوره تاریخی، معانی متفاوتی دارد. به عنوان مثال، در دوران امپراتوری مغول، این عنوان به خانواده‌های نخبگان حاکم و به‌ویژه به تبار چنگیزخان محدود می‌شد. اما در زمان صفویان، به عنوان عنوانی برای منصب فرماندار به کار می‌رفت. در اواخر دوره قاجار، با گسترش عناوین، استفاده از آن به سران قبایل، افراد با نفوذ و حتی به عنوان نشانه‌ای از احترام گسترش یافت. در دوران معاصر در ایران، این عنوان ممکن است به نام هر فردی به عنوان نشانه‌ای از احترام افزوده شود و همچنین به عنوان فرم آدرس یا بخشی از نام مکان‌ها به کار رود. به عنوان مثال، خانبالیق به عنوان پایتخت قوبلای خان شناخته می‌شود. از دوران مغول تا قرن نوزدهم میلادی، این عنوان از مغولستان تا سراسر آسیای مرکزی و ایران و همچنین در امپراتوری عثمانی مورد استفاده قرار می‌گرفت. امروزه این عنوان همچنان در آسیای میانه، هند و پاکستان کاربرد دارد، اما در ایران و ترکیه به میزان کمتری استفاده می‌شود.

لغت نامه دهخدا

خان. ( اِ ) خانه. بیت. ( صحاح الفرس ) ( برهان قاطع ) ( شرفنامه منیری ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( غیاث اللغات ) ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء )

فرهنگ معین

[ تر. ] (اِ. ) رییس، سرور.
و مان (نُ ) (اِمر. ) دار و ندار، خانه و هر آن چه که متعلق به آن است.
(اِ. ) ۱ - خانه، سرا. ۲ - لانة زنبور. ۳ - شیارهای داخل لولة اسلحه.

فرهنگ عمید

۱. شیار مارپیچی درون لولۀ تفنگ.
۲. [قدیمی] خانه، سرا.
۳. [قدیمی] لانۀ زنبور، کندو.
۴. [قدیمی] آتشکده.
۵. [قدیمی] کاروان سرا.
۶. [قدیمی] مرحله.
* خان ومان: = خانمان مرا از خان ومان بانگ تو افکند / که ویران باد یکسر خان ومانت (ناصرخسرو: ۲۱۷ )، یا مرو با یار ازرق پیرهن / یا بکش بر خان ومان انگشت نیل (سعدی: ۱۸۴ ).
۱. لقب احترام آمیز برای سران قبایل و مالکان.
۲. عنوانی احترام آمیز که به همراه نام مردان می آید: امیرخان، خسروخان.
۳. عنوان امرا و رؤسای قبایل ترک و تاتار.
* خان خانان: [قدیمی] عنوان پادشاهان چین و ترکستان.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - عنوانی که بشاه یا امیری در ترکستان و سپس در نواحی دیگر دادند. ۲ - عنوان رجال و بزرگان: احمد خان محمد خان. توضیح ۱ - در قرون اخیر از اهمیت این عنوان کاسته شده و تقریبا بهر کسی آنرا اطلاق میکنند (مانند: آقا ). توضیح ۲ - احتراما باقوام نزدیک خطاب کنند: خان دائی خان عمو.
دهی است از دهستان الند بخش حومه شهرستان خوی.

فرهنگستان زبان و ادب

[رایانه و فنّاوری اطلاعات] ← خدمات اَبری انبارش

دانشنامه آزاد فارسی

خان (نظامیگری). خان (نظامیگری)(Rifling)
شیارهای مارپیچ درون لولۀ تفنگ یا توپ. وجود این شیارها سبب می شود گلوله با حرکتی دَوَرانی در داخل لوله به سمت هدف شلیک شود. گردش دَوَرانی گلوله در داخل لوله بر میزان دقت و افزایش بُرد گلوله کمک می کند.

جملاتی از کلمه خان

دل آواره با هیچ الفتی راضی نمی‌گردد چه سازم چارهٔ این خانه ویرانی ‌که من دارم
مرا گوئی که دعوت کن پری رویان علوی را مگر دیوی که آموزی سلیمان را پری خانی
بی مهر دل سوخته را نور نباشد روشن شود آن خانه که شمعیش درآید
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم