استخوانی

لغت نامه دهخدا

استخوانی. [اُ ت ُ خوا / خا ] ( ص نسبی ) منسوب به استخوان. از استخوان. عظمی :
خبر داری ای استخوانی قفس
که جان تو مرغی است نامش نفس.سعدی.

فرهنگ معین

( ~. ) (ص . ) ۱ - (عا. ) لاغر، نحیف . ۲ - رنگ استخوانی (کرم مایل به سفید ).

فرهنگ فارسی

منسوب باستخوان عظمی .

ویکی واژه

(عا.)
لاغر، نحیف.
رنگ استخوانی (کرم مایل به سفید)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال ارمنی فال ارمنی فال اعداد فال اعداد فال احساس فال احساس