تفرع

لغت نامه دهخدا

تفرع. [ ت َ ف َرْ رُ ] ( ع مص ) بر زبر چیزی شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). بر زور چیزی شدن. ( زوزنی ). بر بر چیزی شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بر سر چیزی شدن. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || شاخ بسیاری زدن. ( تاج المصادر بیهقی ). شاخ زدن. ( زوزنی ). شاخ برزدن. || بسیارشاخ شدن درخت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بسیار گردیدن شاخه ها. ( از اقرب الموارد ). || مهترین قومی را به زنی گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). سیده قومی را بزنی خواستن. || برآمدن بر قوم و درآمدن در آنها. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). به شتم برآمدن بر قوم. || برتر شدن بر قوم.( از اقرب الموارد ). || بیرون آمدن از چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). دور شدن مسائل از اصل موضوع و خارج شدن. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ فَ رُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) شاخه شاخه شدن .

فرهنگ فارسی

شاخه شاخه شدن، شعبه شعبه شدن، بسیارشدن شاخه ها
۱ -( مصدر ) شاخه شاخه شدن شعبه شعبه گردیدن . ۲ - ( اسم ) انشعاب . جمع : تفرعات .

ویکی واژه

شاخه شاخه شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال جذب فال جذب فال عشقی فال عشقی فال تخمین زمان فال تخمین زمان