رتت

لغت نامه دهخدا

رتت. [ رَ ت َ ] ( ع مص ) رتوت. کندزبان گردیدن. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به رتوت شود.به این ضبط و معنی در جای دیگر دیده نشد، در فرهنگها رُتَّت به این معنی است، شاید مبدل همان باشد( ؟ ).
رتة. [ رُت ْ ت َ ] ( ع اِمص ) کندزبانی که بیان سخن را نتواند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). درماندگی در سخن. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). تته پته کردن.
رتة. [ رُت ْ ت َ ] ( ع مص ) درماندن در سخن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

رتوت کند زبان گردیدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال عشق فال عشق فال کارت فال کارت فال رابطه فال رابطه