یرالتو

لغت نامه دهخدا

یرالتو. [ ] ( ترکی، اِ ) یارالتو: بزرگان ایشان را پنج عدد پایزه چنان از مس زده اندو به متوسطان سه عدد تا به ایلچیان یرالتو می دهند وپیش از این پیش هر شهزاده و خاتون و امیر را انواع پایزه ها بود. ( تاریخ غازانی ص 296 ). از آن ایلچیان به یرالتو و یامهای بنجیک می روند که نه دیه بینند و نه شهر و نزول ایشان همان قدر باشد که آشی به تعجیل خورند. ( تاریخ غازانی ص 360 ). و رجوع به یارالتو شود.

فرهنگ فارسی

یارالتو: بزرگان ایشان را پنج عدد پایزه چنان از مس زده اند و به متوسطان سه عدد تا بایلچیان یرالتو می دهند و پیش از این پیش هر شهزاده و خاتون و امیر را انواع پایزه ها بود و از آن ایلچیان به یرالتو و یامهای بنجیک می روند که نه دیه بینند و نه شهر و نزول ایشان همان قدر باشد که آشی بتعجیل خورند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
جل جلاله
جل جلاله
لحظه
لحظه
تقسیم
تقسیم
سنگلاخ
سنگلاخ