کستیج

لغت نامه دهخدا

کستیج. [ ک ُ ] ( معرب، اِ )کستی و آن ریسمانی باشد گنده که آن را ذمیان بر میان بندند سوای زنار و معرب است. ( آنندراج ). کمربند که اهل ذمه بر کمر بندند. ( ناظم الاطباء ). ریسمانی گنده بقدر انگشت از پشم که ذمیان روی جامه بندند و این سوای زنار است که از ابریشم بافند. ج، کستیجات و معرب است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به کستی و کست شود.

فرهنگ فارسی

کستی و آن ریسمانی باشد گنده که آنرا ذمیان بر میان بندند سوای زنار و معرب است. کمربند که اهل ذمه بر کمر بندند.

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
علت یعنی چه؟
علت یعنی چه؟
داشاق یعنی چه؟
داشاق یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز