ولنگاری کردن

لغت نامه دهخدا

ولنگاری کردن. [ وِ ل ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول، هرزه بودن. ول بودن. ویلان بودن. || سهل انگاری کردن. بی بندوباری کردن.

فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱- هرزه بودن ول بودن ویلان بودن. ۲- سهل انگاری کردن بی بند و باری کردن. ۳- مزخرف گفتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
چوسی
چوسی
رقیق
رقیق
کس خل
کس خل
کص
کص