قسقس

لغت نامه دهخدا

قسقس. [ ق َ ق َ ] ( ع اِ ) شیر بیشه. ( منتهی الارب ). اسد. ( اقرب الموارد ). قُساقِس. ( اقرب الموارد ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
لژیونر
لژیونر
با دقت
با دقت
امجق
امجق
باوانم
باوانم