فاسد گردانیدن

لغت نامه دهخدا

فاسد گردانیدن. [ س ِ گ َدَ ] ( مص مرکب ) فاسد ساختن. فاسد کردن. گندانیدن.

فرهنگ فارسی

فاسد ساختن. فاسد کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اسرار کردن
اسرار کردن
بی عرزه
بی عرزه
بی درنگ
بی درنگ
مهوا
مهوا