لغت نامه دهخدا
طبوس.[ طَب ْ بو ] ( ع اِ ) دبوس: اگر داند که ترکی به وی خواهد آمد، و وی را یک طبوس خواهد زد، از خوردن و خفتن لذت نیاورد، و باشد که آن ترک خود نیاید... و آمدن ملک الموت یقین است. و سختی جان کندن همانا صعبتر از طبوس ترکان بود. ( کیمیای سعادت غزالی ).