صقب

لغت نامه دهخدا

صقب. [ ص َ] ( ع مص ) بمشت زدن کسی را. || بلند کردن کسی را. || فراهم آوردن چیزی را. || ( مص ) بانگ کردن مرغ. || زدن بر چیز رست خشک. ( منتهی الارب ). الضرب علی کل شی مصمت. ( اقرب الموارد ). زدن بر روی چیز ساکن خشک. ( تاج المصادر بیهقی ). زدن بر چیزی خشک. ( مصادر زوزنی ). || ( ص ) دراز با فربهی از هر چیزی یا دراز با نزاری و لاغری. ج، صِقاب و صُقبان. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) شتر کره. ج، صِقاب و صُقبان. ( منتهی الارب ). || ستون خانه یا ستون دراز در میان خانه. ج، صُقوب. ( منتهی الارب ). ستون خانه. ( مهذب الاسماء ).
صقب. [ ص َ ق َ ] ( ع مص ) نزدیک گردیدن. ( منتهی الارب ). نزدیک شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || ( اِمص ) نزدیکی. || دوری. از لغات اضداد است. || ( ص ) نزدیک. ( منتهی الارب ). نزدیک کما قال النبی ( ص ): الجار احق بصقبه؛ ای بقربه.

فرهنگ فارسی

نزدیک گردیدن

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
بررسی یعنی چه؟
بررسی یعنی چه؟
شی یعنی چه؟
شی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز