شیرگنجشک

لغت نامه دهخدا

شیرگنجشک. [ گ ُ ج ِ ] ( اِ مرکب ) ورکاک که پرنده ای است بزرگ و مردارخوار. ( منتهی الارب ) ( برهان ). کزنه. ستوچه. ( زمخشری ). کرکسه. ( فرهنگ فارسی معین ). || نوعی باز شکاری کوچک قامت که گنجشک و دیگر پرندگان کوچک را شکار کند و آن یکی از گونه های باشه است. شقراق. ( از فرهنگ فارسی معین ). صرد. ( دهار ) ( زمخشری ) ( منتهی الارب ). مرغی است که شکار گنجشک کند، و این مجاز است و به انجیرخور معروف است. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ):
شکار شیرگنجشک آمد انجیر
نمیرد چون ز پستان می خورد شیر.امیرخسرو ( از آنندراج ).رجوع به مترادفات کلمه شود.

فرهنگ عمید

۱. نوعی باز شکاری.
۲. کرکس.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - کرکس. ۲ - نوعی باز شکاری کوچک قامت که گنجشک و دیگر پرندگان کوچک را شکار کنند و آن یکی از گونه های باشه است شقراق.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
سلیقه
سلیقه
لا تنس ذکر الله
لا تنس ذکر الله
سایکو
سایکو
فال امروز
فال امروز