سریشتن

لغت نامه دهخدا

سریشتن. [ س ِ ت َ ] ( مص ) سرشتن. تخمیر کردن. خمیر کردن:
ز کس سخن چه نیوشم حدیث خوش چه سرایم
تنور گرم نبینم فطیرها چه سریشم.خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 653 ).

فرهنگ فارسی

سرستن. تخمیر. خمیر کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال ورق فال ورق فال احساس فال احساس فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی