لغت نامه دهخدا سبیب. [ س َ ] ( ع ص ) همدشنام مرد. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) موی دم و فش و پیشانی اسب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ): فرس خافی السبیب. ( اقرب الموارد ). || یک دسته مو و گیسو. ج، سبائب. و منه: سبائبه تحول علی صدره. ( منتهی الارب ). خصلة من الشَّعر. ( اقرب الموارد ).