خدو الود

لغت نامه دهخدا

( خدوآلود ) خدوآلود.[ خ ُ / خ َ ] ( ن مف مرکب ) آلوده به خدو. آلوده به آب دهان. تفی. آخ تفی. ( یادداشت بخط مؤلف ):
برافشاندم خدوآلود چله در شکاف او.عسجدی.

فرهنگ فارسی

( خدو آلود ) آلوده به خدو تف انداختن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مطلقه
مطلقه
خنیاگر
خنیاگر
لنگ
لنگ
درس
درس