حلوات

لغت نامه دهخدا

حلوات. [ ح ُ ] ( ع اِ ) ج ِ حلوة. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به حلوة شود.

فرهنگ فارسی

جمع حلوه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
دیکته
دیکته
اسرار کردن
اسرار کردن
افتراق
افتراق
ذکر یا حمید الفعال ذالمن
ذکر یا حمید الفعال ذالمن