جاحمه

لغت نامه دهخدا

( جاحمة ) جاحمة. [ ح ِ م َ ] ( ع ص ) چشمی که بازمانده باشد:عین جاحمة؛ چشم وامانده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
تمسک
تمسک
روزگار
روزگار
مجال
مجال
ذکر یا حمید الفعال ذالمن
ذکر یا حمید الفعال ذالمن