تصعیر

لغت نامه دهخدا

تصعیر. [ ت َ ] ( ع مص ) روی بگردانیدن. ( زوزنی ) ( از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). کژ کردن رخسار از کبر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ): و لا تُصَعِّر خدک للناس. ( قرآن 31 / 18 )؛ ای لاتمله عنهم کما یفعل المتکبرون. ( از اقرب الموارد ). || و گاهی این میلان و کژی رخسار خلقی باشد نه از ساختگی و اختیار. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
زرگری
زرگری
فارغ التحصیل
فارغ التحصیل
یوخ
یوخ
سلیم
سلیم