بچنگ اوردن

لغت نامه دهخدا

( بچنگ آوردن ) بچنگ آوردن. [ ب ِ چ َوَ دَ ] ( مص مرکب ) به دست آوردن. در اختیار گرفتن. به دست کردن:
باز دستم بزیر سنگ آورد
باز پای دلم بچنگ آورد.انوری.ز شیرین مهر بردارم دگربار
شکرنامی بچنگ آرم دگربار.نظامی.

فرهنگ فارسی

( بچنگ آوردن ) بدست آوردن در اختیار گرفتن.