لغت نامه دهخدا بخج. [ ب َ ] ( ص ) چیزی را گویند که بر زمین پهن شده باشد. ( فرهنگ خطی ). و ظاهراً صورتی است از پخش. بخچ. پخج. ( در تداول عامه خراسان ): اگر بر سر مرد زد در نبردسر وقامتش بر زمین بخج کرد.عنصری.