باوریدن

لغت نامه دهخدا

باوریدن. [ وَ دَ ] ( مص جعلی ) باور کردن. ( از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 181 ). پذیرفتن. قبول کردن. اعتماد داشتن. ( آنندراج ).

دانشنامه عمومی

باوریدن، روستایی در دهستان بانسنت بخش مرکزی شهرستان کنارک در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۲۴۳ نفر ( ۶۹ خانوار ) بوده است.

ویکی واژه

باور + ـیدن
باوریدن [باوَریدَنْ]
چیزی را راست/درست/هست دانستن؛ باور کردن: من اثر خوب مثبت اندیشی بر زندگی را باوریده‌ام. من وجود جن را می‌باورم. آیا انتظار دارید که گفته‌هایتان را بباورند؟ من گفته‌هایش را باوریدم.