اژیریدن

لغت نامه دهخدا

( آژیریدن ) آژیریدن. [ دَ ] ( مص ) هشیار کردن. || بانگ زدن. خروشیدن. || آگاهانیدن. خبردار کردن. خبردار گفتن. اعلام. اعلان. || مهیا ساختن.
اژیریدن. [ اَ دَ ] ( مص ) رجوع به آژیریدن شود.

فرهنگ معین

( آژیریدن ) (دَ ) (مص م. ) ۱ - هوشیار کردن. ۲ - خبردار کردن. ۳ - فریاد زدن.

فرهنگ عمید

( آژیریدن ) ۱. هشیار کردن، آگاه ساختن، آگاهانیدن.
۲. بانگ زدن.

فرهنگ فارسی

اژیریدن: هشیارکردن، آگاه ساختن، بانگ زدن، آگاهانیدن، آژیرنده: آگاه کننده، آژیریده: آگاه کرده، آماده شده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
گولاخ
گولاخ
می نگارد
می نگارد
عاری
عاری
اندر
اندر