اعتمام

لغت نامه دهخدا

اعتمام. [ اِ ت ِ ]( ع مص ) عمامه بستن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). عمامه بر سر بستن. ( آنندراج ). عمامه دربستن. ( المصادر زوزنی ). عمامه در سر بستن. ( تاج المصادر بیهقی ). پوشیدن عمامه بر سر. و منه: «اعتمت الاکام بالنبات ». ( ازاقرب الموارد ). || کف برآوردن شیر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). کف آوردن شیر. ( ازاقرب الموارد ). || بجای رسیدن نبات. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). بتمام رسیدن گیاه.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کامل شدن گیاه. ( از اقرب الموارد ). || بالا کشیدن کودک رسیده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). قد کشیدن نوجوان. ( از اقرب الموارد ). || بالا برآمدن موج. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

عمامه بستن. عمامه بر سر بستن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
بی درنگ
بی درنگ
این طرف
این طرف
موزون
موزون
ترکش
ترکش