استغلاظ

لغت نامه دهخدا

استغلاظ. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) دانه برآوردن خوشه. ( منتهی الارب ). || غلیظ شدن. ( منتهی الارب ) ( مؤید الفضلاء ). سطبر شمردن چیزی را. ( منتهی الارب ). ترک گفتن چیزی بسبب غلظت و سطبر شدن. ( مؤید الفضلاء ). ستبر شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( مجمل اللغة ). غلیظ شمردن. ( صراح ). || ناخریدن جامه را بسبب درشتی و گندگی. ( منتهی الارب ). ناخریدن جامه از بهر زفتی وی. ( تاج المصادر بیهقی ).

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع. ] ۱ - (مص م. ) غلیظ داشتن. ۲ - (مص ل. ) غلیظ شدن.

فرهنگ فارسی

غلیظ شدن، ستبرشدن، غلیظ شمردن، ستبرشمردن چیزی را
۱ - ( مصدر ) غلیظ دانستن ستبر شمردن چیزی را. ۲ - ( مصدر ) غلیظ شدن ستبر شدن.

ویکی واژه

غلیظ داشتن.
غلیظ شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال حافظ فال حافظ فال جذب فال جذب فال تاروت فال تاروت فال تک نیت فال تک نیت